در کشور خداداد افغانستان
نویسنده:ایمیل ریبیچکا(Emil Rybitschka)
مترجم: رتبیل شامل آهنگ و سید روج الله یاسر
ناشر: بنیاد اندیشه
سال چاپ: 1396
تعداد صفحات: 334
عنوان کتاب خاطرات ایمیل ریبیچکا(Emil Rybitschka) افسر اتریشی است که سال ۱۹۱۴میلادی(۱۰۶ سال پیش ) به جنگ جهانی اول در شرق اروپا فرستاده شد تا در مقابل روسها بجنگد.
او چند ماه پس از آغاز جنگ، اسیر شده و به زندان ترکستان در اسیای میانه منتقل می شود.اما بعد از مدتی با چند تن از همقطارانش به سمت مرزهای کشوری در جنوب، به نام افغانستان فرار می کند که تا قبل از آن حتی نامش را نشنیده بود. وی در انجا با دنیای عجیب و غریب و افسانه ای تر از داستان های هزار و یکشب رو برو می شود.
داستان ورود پرحادثه انها از طریق رود امو، رفتن به قلعه جنگی دهدادی و سپس شهر مزارشریف، مشاهده زندگی روزمره مردم مزار و سپس سفر طولانی انها به سمت کابل و توصیف مسیر راه برای انانی که در سالهای اخیر این مسیرها را سفر کرده اند، بسیار شنیدنی است.
ربیچکا و دوستانش بعد از رسیدن به کابل می خواستند به سمت کشورشان برگردند. اما دست تقدیر و حوادث روزگار چهار سال پر فراز و نشیب انان را در افغانستان نگه داشت.
هم نشینی و همکاری با امیر حبیب الله خان، امان الله خان و سردار نصرالله خان، او و دوستان اتریشی اش را در متن حوادث فوق العاده جالب برای تاریخ افغانستان قرار می دهد که مو به مو یادداشت می کند و ناخواسته وقایع نگار سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۰ میلادی افغانستان می شود.
گزارش روزمره حوادث دوران امیرحبیب الله خان، کشته شدن وی در جلال اباد و شیوه به قدرت رسیدن امان الله خان، حضور در جشن استقلال و جنجالها و رقابت های درونی ساختار حکومت، برای علاقمندان تاریخ افغانستان از جانب فردی حاضر در سطح بالای حکومت جالب است.
او به دلایل مختلف اجازه می یابد تا از تمام افغانستان دیدار و عکسبرداری کند.ریبیچکا گاهی در کنار قدرتمندترین افراد این کشور روی سفره های رنگین می نشیند و گاهی بدون اب و نان گوشه نشین زندان می گردد.
حادثه ها در بطن حادثه دیگر اتفاق می افتند.
افسر اتریشی حکایت از افغانستانی می کند که در بین دو ابرقدرت بزرگ آنزمان بعنی امپراطوری بریتانیا و روسیه تزاری قرار گرفته است . هر یک از ابرقدرت ها به نوبه خود کوشش می کنند تا نخبگان قدرت را با دادن وعده های فراوان به سمت خود بکشانند.
وضعیتی که افغانستان در روزگار امروز هم کمابیش در سطحی وسیع تر و متنوع تر با آن روبرو است.
در مسیر داستان متوجه حضور هیات آلمانی ها در آن سال ها در کابل می شویم که تلاش می کند امیرحبیب الله خان را بر جنگ بر ضد انگلیسی ها تحریککند و از طرفی نقش انگلیس را از طریق مستعمره خود هندوستان، در داخل سیستم حکومتی افغانستان پیدا می کنیم. آن هم در زمانی که کشوری به نام پاکستان وجود نداشته و افغانستان و هند دارای مرز مشترک بوده اند.
در جایی از این خاطرات، نویسنده تعبیر جالبی از خصوصیات زندگی مردم سرحدی کرده است:
"مناطق سرحدی افغانستان - هند(پاکستان کنونی) جایی است که جنگیدن یک شغل، حتی تنها شغل است...!"
وی در جنگ سوم افغان - انگلیس بطور مستقیم ناظر جنگ است و در خاطراتش ذکر می کند که چگونه در ماه می سال ۱۹۱۹ ارگ، بازار، وزارت دفاع وبخش های دیگری از شهر کابل توسط ۸ بمب افکن انگلیسی بمباران شد.
وی بیانمی کند که جنگ ۱۹۱۹ اهمیت جایگاه افغانستان را به طوری که شاید منطقی هم نبود در جهان اسلام و به خصوص هند بالا برده بود وافغانستان در کل به تمام اهدافش به جز یک هدف که ان هم داشتن "راه دریایی" بود دست یافته بود.
وی تلویحا اشاره می کند که انگلیسی ها زیاد تلاش کردند که افغانستان مرزدریایی نداشته باشد.بخصوص به خاطر حفظ هند و ترس از اینکه روسیه تزاری از طریق افغانستان به آبهای گرم دست یابد، لذا خط دیورند را به عنوان مرز تعیین کردند...!
ریبیچکا چند بار مسیر کابل و هرات را با پای پیاده و با اسب می پیماید. یک بار از مسیر مزار و میمنه، یک بار از طریق کوهستانات مرکزی و بامیان و یک بار دیگر از مسیر غزنی و قندهار. لذا با متن زندگی جامعه انزمان افغانستان تماس مستقیم و شناخت خوبی دارد.
در شهرهای کابل و مزار و هرات و در مسیرهای سفر، بارها به این نکته اشاره می کند که مردم با جرمنی ها(المانی ها) رویه خوب داشتند. اما در مورد انگلیسی ها و روس ها دیدگاه خوبی نداشتند.
یادداشت های روزمره وی، به خوبی خواننده را به فضای صد سال قبل زندگی در افغانستان می برد. تفاوت ها و تشابهات عجیبی بین انزمان و امروز افغانستان در خاطرات این فرد، قابل استنتاج است.
وی در اواخر کتاب نظریه جالبی را مطرح کرده:
"آیا این همه تناقض که در طبیعت افغانستان وجود دارد، در رفتار و کردار باشندگان این کشور بازتاب نیافته است؟"
خاطرات وی با بازگشت به کشورش به شکل دراماتیک پایان می یابد و حس تلخی به خواننده انتقال می دهد. زمانی که وی به کشورش باز می گردد و می فهمد که از یک طرف مادرش از دنیا رفته و از طرفی امپراطوری اتریش متلاشی شده است...!
پوهنیار سید موسی حسینی
عضو هیات علمی دانشگاه علوم طبی کابل
۲۳ فروردین/ حمل ۱۳۹۹